اعتماد فرضیهای درباره رفتارهای آینده دیگران است. این عامل، در واقع یک رویکرد مرتبط با آینده است، تا زمانی که آینده، به رفتار و اعمال دیگر وابسته باشد. و از طرفی، یک نوع شرطبندی است که در آن نگران عدم کنترل زمان و اطرافیانتان نباشید. (لارنس کورنو)
در این مقاله ما از معاملات تجاری میان مردم استفاده میکنیم تا بفهمیم که اعتماد، در طول تاریخ چگونه تکامل یافته است. همچنین ما با بهرهگیری از چهارچوب علم عصبشناسی، ساختار اعتماد را درک کرده و از پیامدهای این تکامل آگاه میشویم.
کمی در مورد عصبشناسی پایهای اعتماد
در ساختن ساختار اعتماد در مغز ما تشکیلات پیچیدهای وجود دارد. در یک تمرین ساده از فرایند مغز در سطح بنیادی، میزان تردید در مورد رفتار دیگران وابسته به عوامل زیر است:
• اطلاعات کنونی حواس توسط تالاموس تصفیهشده و بهعنوان یک ورودی به قسمتی دیگر از مغز منتقل میشوند.
• زمینه ارزیابی: هیپوکامپ اطلاعاتی را درباره بافت و زمینهای که ارزیابی را در آن انجام میدهیم به ما ارائه میدهد. این یک ورودی مربوط به گذشته است.
قشر اوربیتو فرونتال سیگنالها را از دیگر بخشهای دستگاه کنارهای که مربوط به مجازات و پاداش هستند، جمعآوری میکند و ارزش عاطفی این اطلاعات ارائه میدهد. این همان خروجی متوسط است.
• کنش وری عاطفی: بسته به شرایط، مکانسیم های عاطفی میتوانند در دستگاه کنارهای فعال شوند که این امر بر روی ارزیابی ما تأثیر میگذارد. در این مورد بادامه مثال خوبی است. این یک ورودی دیگر است.
• قشر پیش پیشانی: ورودیهای پیشین به قسمتهایی از مغز که وظیفه تصمیمگیری را بر عهدهدارند میرسند. در این قسمت یکی از تخصصیترین بخشهای مربوط به استدلال یعنی ناحیه خلفی جانبی و همچنین ناحیه ونترومدیال که متخصص ارزیابی عاطفی و رفتارهای اجتماعی است، وجود دارند. بنابراین چندین خروجی میانی برای ما حاصل میشود.
این خروجیهای میانی، همگی از خروجیهای نهایی که وظیفه تنظیم سطح اعتماد نسبت به رفتارهای دیگران را دارند، پیروی میکنند و درنتیجه باعث میشوند که ما هر طور که بخواهیم تصمیم بگیریم. واضح است که پیچیدگی این امر بسیار بیشتر از چیزی است که توضیح داده شد اما همینقدر هم برای دانستن چگونگی شکلگیری اعتماد کفایت میکند.
هزاران سال با دادوستد
بیاید کمی در مورد دادوستد در مصر، در سال ۲۰۰۰ قبل از میلاد سخن بگوییم. فرض کنیم دو شهروند بخواهند کالا مبادله کنند. ما شرایط متفاوتی را مطرح میکنیم:
از قبل تجربه دادوستد همان کالا در میان آن دو نفر وجود دارد.
در این حالت به خاطر پیشزمینهای که از قبل ایجادشده است، ارزیابی اعتماد در مورد عدم اطمینان به کالا (مثلاً نحوه نگهداری از کالا) بسیار ساده است. طبق نتایج قبلی و همچنین عواملی که در بالا توضیح داده شد،. ما ارزیابی خود را انجام میدهیم.
هیچ تجربه قبلی از مبادله کالا به کالا در میان آنها وجود ندارد اما تجربه دادوستد کالاهای دیگر را دارند.
در این حالت، عدم اطمینان افزایش مییابد زیرا آنها کالایی جدید را مبادله میکنند و هرچند که به یکدیگر اعتماد دارند اما بازهم لازم است تا ارزش کالاها را بسنجند. پس عدم اطمینان بیشتر میشود.
تجربههایی از این نوع دادوستد در فرهنگ قبیلهشان وجود دارد. اما آنها همدیگر را نمیشناسند. خاطرات مربوط به معاملات قبلی در عدم اطمینان آنها به یکدیگر نقش به سزایی دارد اما چون آنها همدیگر را نمیشناسند، دستگاه کنارهای و قشر پیش پیشانی ونترومدیال بهسختی کار میکنند. بنابراین، در این حالت نتیجه به چندین عامل غیرمنطقی بستگی دارد.
هیچ تجربه قبلی از این دادوستد وجود ندارد و آنها همدیگر را نمیشناسند.
این نامطلوبترین حالت است. در این مورد عدم اعتماد به بالاترین حد خود میرسد.
مشاهده کردیم که موتور تولید اعتماد (بار شناختی) در آن روزها خیلی کار میکرد و درواقع ایجاد اعتماد به خاطر سطح بالای عدم اطمینان در میان مردم، کار خیلی سختی بود.
هزاران سال با سکه
ضرب اولین سکه به قرن یکم قبل از میلاد، در ترکیه کنونی برمیگردد. همانطور که دیدیم، دادوستد خیلی پیچیده بود بنابراین سکه به شکل آهنی که ارزش ثابتی رویش حکشده بود و به ارزش کالاهای دیگر اشاره میکرد، متولد شد.
بیاید تصور کنیم که در امپراطوری هخامنشی در قرن یکم قبل از میلاد حضور داریم. داریوش اول دستور ضرب سکههایی به نام دریک را صادر میکنند. یک کاسب میخواهد یک کیسه گندم را خریداری کند و سپس به دادوستد بپردازد. این فرد با سکههایش به بازار میآید. گندم قیمت ثابتی را برحسب دریک دارد و پس از یک قرارداد محکم معامله شکل میگیرد. باید متذکر شد که سکه میزان عدم اطمینان در معامله را کاهش داد.
بنابراین اعتماد در میان مردم افزایش یافت. اینها دلایل کاهش بیاعتمادی در دادوستد هستند:
۱- بار شناختی کمتر بود زیرا ارزش کالا بهصورت ذهنی ارزیابی نمیشد.
۲- ثبات ارزش سکه موجب میشد که هر وقت بخواهید ارزش آتی آن را بسنجید، بار شناختی کمتری را متحمل شوید.
۳- عدم اطمینان به اعتبار خریدار در اولین دادوستد حذف میشد.
سکه به کاهش بار شناختی مربوط به شکلگیری اعتماد کمک کرد و بنابراین موجب افزایش حجم معاملات تجاری شد.
سیاستها و مقررات تجاری
بگذارید موضوع معاملات تجاری را ادامه دهیم، اما پیش از آن بیاید به جمهوری ونیز در قرن پانزدهم قبل از میلاد برویم. در این دولتشهر، یک نهاد به نام مجلس سنا وجود داشت که در کنار مسائل دیگر، مسئولیت امور تجاری را نیز بر عهده داشت. مجلس سنا دستورالعملها و قوانین سختگیرانهای را به وجود آورد که تجارت و کسب و کارها را کنترل میکرد. بنابراین آنها جریانی مداوم از سکهها را برای پشتیبانی از این مقررات ایجاد کردند.
این واسطه ایده آل (سکه) تاجران خارجی را قادر ساخت تا در بازار ونیز حضور داشته باشند.
اکنون معاملهای را میان یک تاجر خارجی و یک کاسب ونیزی تصور کنید. وجود یک چهارچوب قانونی که موردحمایت نهادی به نام مجلس سنا بود، موجب ایجاد دانشی مشترک درباره حقوق و وظایف مربوط به معاملات میشد. آنها میدانستند که اگر مشکلی پیش بیاید، همیشه گزینهای برای احیای دوباره سرمایهشان وجود دارد.
از دیدگاه علم عصبشناسی، در هزاران سال پیش، بار شناختی باید بهجای کاهش اعتماد، همین اعتماد را ایجاد میکرد.
سازمانها و مؤسسات در طول قرن
طبق گفته داگلاس نورث (Douglas North) سازمانها و مؤسسات محدودیتهایی هستند که برای شکلدهی به تعاملات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی طراحی شدهاند. آنها شامل دو نوع محدودیت هستند، یک نوع، محدودیتهای غیررسمی مثل محرمات، عادتها، سنتها و … و نوع دیگر، محدودیتهای رسمی مانند قوانین حقوق مالکیت و…
بیشتر بخوانید: مروری بر تاریخ ۷ هزار سالهی اعتماد با مایکل کیسی
از قرنهای اخیر تا به حال، سازمانها و مؤسسات، تکاملیافته تر و یکپارچهتر شدهاند. موفقیت آنها، از یک طرف به خاطر این است که تلاش کردند تا ضوابطی را ایجاد کنند و میزان عدم اعتماد را کاهش دهند و از طرف دیگر ساختار انگیزشی را به وجود آوردند که موجب رشد معاملات تجاری شد.
درزمینهٔ تجاری، اهمیت وجود یک نهاد تجاری یا قضایی موجب شکلگیری اطمینان بیشتری در معاملات میشود.
از طرفی دیگر این اطمینان و اعتماد، از مردم به سازمانها و مؤسسات منتقل شد. اما در این مورد، علاوه بر مؤلفه های منطقی و عقلانی (قوانینی که موجب مجازات افراد خاطی میشوند)، همچنین یک بار عاطفی نیز وجود دارد که با تصورات افراد از سازمانها و مؤسسات ارتباط دارد.
برخی از نویسندگان مانند هراری، از یک «واقعیت درونی» سخن میگویند که از دیدگاه روانشناسی، سازمانها و نهادهای رسمی را حمایت میکند.
قرن بیستم
اوضاع اقتصادی در قرن بیستم و اواخر قرن نوزدهم تقریباً یکسان بود. میزان تراکنشها در سطح تجاری بهصورت چشمگیر افزایش یافت. دومین انقلاب صنعتی جرقهای برای ایجاد طوفانی شدید بود. صنعت به تزریق سرمایههای عظیمی احتیاج داشت و اینجا جایی بود که پیوند محکمی میان صنعت و بانکها ایجاد شد. بانکها وامهای بلندمدت دادند و حتی بهعنوان سهامدار سرمایهگذاری کردند.
جالب است بدانید که اعتماد چگونه از مردم به نهادها و سازمانها منتقل شد. تا جایی که سرمایهگذاران در قرن نوزدهم این حق را به کارگزارانشان میدادند تا ثروتشان را در شرکتهایی که نمیشناختند سرمایهگذاری کنند.
علیرغم آشفتگیهای موجود در قرن بیستم حتی در سطوح نهادی و سازمانی، ارزشهای مرتبط با مدل ملت، دولت بسیار تقویت شد. بنابراین این ارزشها، در نهادهایی که از آنها حمایت میشد جای گرفتند.
قرن بیست و یک، افول سازمانها و مؤسسات
قرن بیست و یکم، قرن تغییر جهت به سمت مدلهای دیگر است. هر تغییر جهت به یک بحران میانجامد. درواقع بحران ارزشها بسیار مشهود است و تأثر عمیقی بر نهادها و سازمانها دارد. این روال تکرار میشود و این بار مشکلات درونسازمانی ارزشها را تحت تأثر قرار میدهند.
حقیقت این است که اعتماد در سازمانها و مؤسسات بهشدت کاهشیافته است. چنین روالی در طول تاریخ، مسئله تازهای نیست اما در موارد دیگر سیستم تشویقی برای پیشرفت، موجب تعالی و احیای این اعتماد میشد. در جهانی که بهشدت (از نظر اقتصادی) قطبیسازی شده است، همه کشورها سیاستهای تشویقی را در اختیار ندارند بلکه این سیاست تنها در اختیار دو یا سه کشور قرار دارد.
این عدم اعتماد مشهود در نهادها و سازمانها، مشکل بسیار بزرگی است زیرا جامعه و سعادت ما به آن بستگی دارد. درواقع تلاش هزار ساله برای انتقال اعتماد به یک نهاد مشترک در حال آزمایش شدن است.
عدم وجود اطمینان و اعتماد در سازمانها و مؤسسات، بار شناختی بیشتری در افرادی که معاملات تجاری را انجام میدهند، به وجود میآورد.
قرن بیست و یک، بلاک چین و اعتماد توزیعشده
ما نمیدانیم که در سالهای آینده چه پیش خواهد آمد، اما اکنون میدانیم که در معادله اعتماد نوعی تکنولوژی ظاهر شده است که میتواند الگوها را تغییر بدهد.
تاکنون ما همیشه به یک نهاد ثالث برای قانونگذاری نیاز داشتهایم، مثلاً در بخش معاملات تجاری. در این مورد اعتماد ما به مؤسسات بانکی سپرده میشود. اما بلاک چین در این زمینه، دری را به روی تغییر گشوده است. به لطف تکنولوژی، امکان انتقال مشروعیت معاملات به اعضای شبکه بلاک چین بهصورت کاملاً شفاف فراهم شده است. درواقع میتوان گفت که این تکنولوژی، اعتماد را غیرمتمرکز ساخته است زیرا این خود کاربران هستند که به شیوهای کاملاً مطمئن و از طریق الگوریتمهای ریاضی معاملات را تأیید میکنند.
برای به پیادهسازی گسترده بلاک چین چقدر انتظار بکشیم؟ فعلاً برای این کار خیلی زود است.
برخی از مسائلی پیادهسازی بلاک چین را کمی سخت میکنند:
• بلاک چین تکنولوژی است که فعلاً در سن بلوغ خود قرار دارد و خیلی طول میکشد تا بتوان آن را بهطور گسترده بهکار گرفت.
• تصور کنید که برای انجام معاملات دو گزینه پیش روی شما قرار داده میشود. یکی از گزینهها انجام معامله با دلار و یا یورو است، و گزینه دیگر معامله با بیت کوین است. بهطور قطع شما گزینه اول را انتخاب خواهید کرد و این مسئله به خاطر آن است که ایجاد اعتماد درزمینهٔ تکنولوژی روندی نسبتاً طولانی و زمانبر است. برای مثال پرداخت امن تجارت الکترونیک را به خاطر بیاورید.
• و بالاخره بیایید در مورد پرداخت آنلاین فکر کنیم. در حقیقت ما از پرداخت آنلاین استفاده میکنیم چون سازمانها و مؤسسات مختلف درزمینهٔ تکنولوژی اعتمادسازی کردهاند و چون در تجارت آنلاین اعتماد قرار داریم، حتی اگر از تکنولوژی آگاهی چندانی نداشته باشیم بازهم اعتماد میکنیم. بنابراین، مؤسسات و سازمانهایی که در این زمینه فعالیت دارند باید این فناوری را گسترش و ارتقا بدهند.
• اجازه بدهید به موضوع خودمان برگردیم، به نظر شما چه اتفاقی بر سر بار شناختی لازم برای ایجاد اعتماد و انجام یک معامله اقتصادی، مثلاً معامله با بیت کوین، میافتد؟ بسیار واضح است که امروزه میزان این بار شناختی، به خاطر بی اعتمادیهایی که بیت کوین را احاطه کرده است بیشتر میباشد. اما اگر ارزهای دیجیتال در نظام بانکی جهان مشروعیت پیدا کنند، ما در مورد موضوعی دیگر بحث خواهیم کرد.
به هر حال اگر کاهش مؤسسات بانکی ادامه پیدا کند، شاید تکنولوژیهای مشتق شده از بلاک چین به همراه سازمانها و مؤسسات جدید گزینههای قابل اجرایی را ارائه دهند، از ضربه نهایی تا یک انقلاب واقعی در سیستم مالی و اقتصادی.