علل شکست تحلیل‌گران تکنیکال، ۴ عامل مهم زیر است:

  1. برداشت نادرست از روش‌های تحلیل تکنیکال و نداشتن مهارت کافی در استفاده از ابزارها
  2. استفاده از یک روش برای تمام بازارها
  3. ناتوانی در کنترل احساسات و مدیریت سرمایه ضعیف.
  4. استفاده نکردن از کامپیوتر به‌منظور کاهش خطاهای انسانی و خطاهای ورودی‌ها.

۱٫مهارت نداشتن به‌اندازه کافی در تحلیل‌ تکنیکال:

عده‌ای فکر می‌کنند با شرکت در یک دوره، یا خواندن یک یا چند کتاب، می‌توان ثروتمند شد.  تحليل تكنيكال یک مهارت است و تنها راه موفق شدن، تمرین بسیار است.

برای موفق شدن در هر مهارتی در این کره خاکی، نیاز به تمرین فراوان داریم. مثالی از فوتبال برای شما بزنم.

سال‌ها رونالدو و مسی آقای گلی جهان را برای خود قبضه کرده بودند. آیا فوتبال بازی کردن کار سختی است؟ یک مربی بسیار معمولی نیز می‌تواند اصول اولیه آن را به شما بگوید.

یک جستجوی معمولی در اینترنت برای کلمه کلیدی ” چگونه فوتبال بازی کنیم” در اینترنت انجام دادم تعداد زیادی مقاله و کتاب به زبان فارسی دیدم. بعید است کسی فکر کند که با خواندن همه کتاب‌های دنیا در مورد فوتبال، بتوان رونالدو یا مسی شد! به نظر شما حرفم بدیهی بود؟

حال صحبت بر سر این است که چقدر باید تمرین کنیم.

سؤال:

به نظر شما شغل رانندگی درآمد خوبی دارد؟ یک راننده تاکسی، یا آژانس یا راننده اتوبوس و یا رانندگان ترانزیت؟

همه ما میدانیم رانندگی علم نیست، بلکه یک مهارت است.

درامد رانندگان مسابقات معروف فرمول یک، از درامد بهترین فوتبالیست‌های جهان بالاتر است. خوب سؤال اینجاست مگر نه اینکه هم راننده تاکسی و هم راننده فرمول یک، هر دو از راه مهارتشان در رانندگی امرار و معاش می‌کنند؟ پس این‌همه اختلاف در درامد برای چیست؟

جواب کاملاً مشخص است…در میزان مهارت.

این سطح از مهارت با چه میزان تمرین به دست می‌آید؟ جواب: خیلی زیاد!

در تحلیل‌ تکنیکال هم همین بحث وجود دارد. برای رسیدن به درامد رؤیایی خود باید بسیار مهارت داشته باشید و این سطح از مهارت نیازمند تمرین بسیار زیاد دارد.

پس به همین سادگی نیست با خواند چند کتاب و شرکت در چند دوره و کار کردن با حساب‌های آزمایشی (demo) بتوانید موفق شوید.

یکی از دلایل عمده شکست نیز همین است. این کار مانند تمام‌کارها و شغل‌های دیگر در دنیا، برای موفق شدن نیاز به تمرین زیاد دارد و خیلی از افراد حاضر به پرداخت بهای آن برای موفقیت نیستند.

از دیدن من شکست در کسب‌وکار، به این صورت تعریف می‌شود:

وقتی تصمیم به انتخاب شغلی برای خود می‌گیرید باید بتواند ۳ شاخص مهم را برای شما برآورده کند:

  1. بتوانید هزینه‌های ثابت زندگی را با توجه به استانداردهای خود بدهید
  2. بتوانید پس‌انداز داشته باشید (من فرض می‌کنم شما همیشه سالم و شاد هستید و پس‌انداز را برای روز مبادا نگه نمی‌دارید و از آن برای سرمایه‌گذاری‌های آینده استفاده خواهید کرد)
  3. بتوانید به آرزوهای خود در زمان مناسب دست پیدا کنید.

در مورد سوم من روی کلمه زمان مناسب تأکید کردم. ازنظر من اگر مورد سوم برآورده نشد، در انتخاب یا انجام کسب‌وکار خود شکست خوردید. من تمام تلاشم برای این موضوع است که درزمانی که می‌توانم از داشته‌هایم لذت ببرم به آرزوهایم فکر کنم و غیرازاین برای من شکست محسوب خواهد شد.

تحلیل تکنیکال چیست؟ | آموزش مجازی هدف

ازنظر ساختاری، تحلیل‌ تکنیکال به دو روش و یا تفکر کلی تقسیم می‌شود:

  1. تفکر بازگشت به میانگین
  2. تفکر روندی

تفکر بازگشت به میانگین

در تفکر بازگشت به میانگین، اعتقاد بر این است که روندها پایدار نیستند و قیمت به میانگین خود بازمی‌گردند. در این روش، تحلیل گران به دنبال نقاط ضعف بازار در سقف یا کف هستند و با تشخیص آن‌ها در جهت مخالف وارد بازار می‌شوند.(در ادامه مقاله بررسی مفهوم ریسک مساعد و نامساعد را هم بخوانید)

این روش معامله مناسب برای فاز خنثی بازار است و می‌تواند در این قسمت‌های بازار بسیار سودآور باشند. ولی در روندهای قوی معامله‌گر را با ضرر مواجه می‌کند.

همچنین این روش در تایم فریم‌های پایین معاملاتی، بهتر جواب می‌دهند.

تفکر روندی

معمولاً معامله‌گران طرفدار این تفکر، در تایم فریم‌های بالاتر معامله می‌کنند و هدف‌های قیمتی بزرگ‌تری دارند. البته در تایم فریم‌های پایین هم این معامله‌گران با پیدا کردن روند به دنبال آن می‌روند ولی ازآنجایی‌که نمودار قیمت در تایم‌های بالا تحلیل‌پذیرتر است و از نقاط بیشتر قیمتی تشکیل‌شده، روندها در تایم فریم‌های بالاتر از اعتدال بیشتر برخوردارند. البته این موضوع برای بازارهای مختلف متفاوت است. مثلاً در بازارهای ارزهای جهانی، در تایم فریم‌های بالا کمتر شاهد روندهای طولانی‌مدت هستیم؛ اما در بازارهای سهام روندهای طولانی‌مدت (صعودی و نزولی) دیده می‌شود.

پیروی از هرکدام از روش‌های فوق، درصورتی‌که به‌صورت اصولی و با سیستم مدیریت سرمایه مناسب همراه باشد می‌تواند سود ده باشد و افراد موفقی در هر دو حوزه تفکر در دنیا داریم. همچنین می‌توانید از تلفیق دو روش، روش شخصی خود را داشته باشید.

مقاله پیشنهادی:  چگونه دبیت کارت بگیریم؟

مسئله مهم برای موفقیت در بازارهای مالی، نوع تفکر نیست (روندی یا بازگشت به میانگین)، بلکه کسب مهارت در هر یک از روش‌ها است. معامله‌گر باید نیازهای اساسی هر روش را بداند.

مقاله پیشنهادی:  نحوه تاسیس یک صرافی در کانادا

باید از بهترین ابزار تحلیل تکنیکال مناسب برای این کار استفاده کند. باید بداند که هرکدام از ابزارها برای کدام روش مناسب است؛ و درنهایت پس از یافتن ابزار مناسب، باید در استفاده از آن‌ها به مهارت کافی برسد. شخصاً اعتقاد دارم می‌توان در هر یک از روش‌های فوق و حتی در هر دو، به‌شرط کسب مهارت و دانستن اینکه هر یک از روش‌ها برای چه بازاری و چه تایم فریمی مناسب است، موفق شد.

علت اصلی شکست معامله‌گران مبتدی و متوسط، عدم انتخاب راه درست و بازار درست برای معامله است. آن‌ها در روند بسیار پرقدرت، فقط با این استدلال که نمی‌تواند بیشتر از این گران شود (فکر می‌کنند اینجا سقف قیمت است)، می‌فروشند و یا در بازارهای خنثی، با این دلیل که ” خیلی وقتِ بازار حرکت نکرده، وقتشه، حرکت کنه” وارد معامله می‌شوند.

معامله‌گر باید دقیقاً پاسخ سؤالات زیر را برای معامله موفق در بازار، با توجه به نوع تفکر کلی تحلیل تکنیکال که در بالا گفتیم را بداند:

  • چه ابزاری برای هر یک از تفکرها مناسب است؟
  • ترکیب کدام ابزارها می‌تواند منجر به بیشترین سوددهی شود؟
  • چطور با احتمال بالایی تشخیص بدهیم که بازار روندی است یا خنثی؟
  • در کدام بازار می‌توان با نوع تفکر خودمان، سود بیشتری کسب کنیم؟

یافتن پاسخ دقیق برای تمام سؤالات فوق است که می‌تواند باعث موفقیت شما در بازار شود.

۲٫استفاده از یک روش برای تمام بازارها

بازارها با هم متفاوت‌اند. حجم پول در گردش در آن‌ها، ساعت باز و بسته شدن، بازیگران بازار و بسیاری پارامترهای دیگر وجود دارند که بازارها را از هم متمایز می‌کند. هرچند که ادعای تحلیل‌ تکنیکال آن است که فقط باید قیمت و حجم معاملات را بداند ولی ازنظر من این دید، درست نیست.

نمی‌توان با روشی که در بازار خاصی موفق بوده در تمام بازارها موفق شد. به‌عنوان‌مثال بازار بورس ایران ساعت ۹ صبح باز می‌شود و ساعت ۱۳ بسته می‌شود. بازار یک‌طرفه است و از صنایع مختلفی تشکیل‌شده همچنین بیشتر معامله‌گران آن ایرانی‌ها هستند. حد سود و زیاد سهام در آن (در حال حاضر) ۵ درصد مثبت و ۵ درصد منفی است… حتماً شرایط این بازار با بازار مثلاً طلای جهانی که ۲۴ ساعته باز است و بازار دوطرفه است و حجم پول در آن بسیار بالاتر از بازار ایران است و تمام دنیا آن را معامله می‌کنند فرق دارد. همچنین در بازار طلای جهانی میزان نوسان نامحدود است.

بسیار واضح است که روش معامله در این دو بازار باید باهم متفاوت باشد. مشکل معامله‌گران تازه‌کار این است که با روشی که یاد می‌گیرند می‌خواهند در همه بازارها (با توجه به مقدار پولشان) فعالیت داشته باشند.

مهم‌ترین علت این تصمیم هم این است که معامله‌گر حوصله ندارد بازارهای مختلف را بررسی کند و تمام شرایط آن بازار را بسنجد و روش خود را درگذشته بازار بررسی کند. نهایت سختی که معامله‌گران در این مواقع به خود می‌دهند این است که روش خود را درگذشته یک بازار بررسی می‌کنند و آن را به تمام بازارها تعمیم می‌دهند.

۳٫ناتوانی در کنترل احساسات و مدیریت سرمایه و مدیریت ریسک ضعیف.

ازنظر من کسب مهارت در ۳ عامل

  1. روانشناسی معامله‌گر
  2. مدیریت سرمایه
  3. مدیریت ریسک

مهم‌ترین مسئله برای معامله‌گران است. من اعتقاد دارم حتی اگر روش، روشی خیلی قدرتمندی نباشد، با قوی شدن در این ۳ مورد می‌توان موفق شد.

اگر ترازویی را در نظر بگیریم و در یک کفه آن، روش معاملاتی و در کفه دیگر آن، روانشناسی معامله‌گر و مدیریت سرمایه و مدیریت ریسک را قرار دهیم، بی‌شک، کفه مدیریت سرمایه و روانشناسی، سنگین‌تر خواهد بود.

بازارهای سرمایه پتانسیل بسیار بالایی را برای سودآوری دارند برای همین گاهی معامله‌گران مبتدی، آن را با کازینو اشتباه می‌گیرند و انتظار کسب سودهای نجومی، در زمان اندک را دارند. همه ما می‌دانیم وقتی کاری دارای ریسک بالایی است، به همان نسبتی که می‌تواند سرمایه ما را چند برابر کند، به همان نسبت هم می‌تواند ما را ورشکسته کند.

بالانس روانی معامله‌گر از مهم‌ترین مواردی است که باید موردنظر قرا بگیرد. هرگز نمی‌توانید تشخیص دهید که ازلحاظ بالانس روانی در چه سطحی هستید تا زمانی که با پول واقعی وارد بازار نشوید.

  • آیا برای معامله خودتان حد ضرر قرا می‌دهید؟
  • آیا به آن وفادار می‌مانید؟ آیا وقتی معامله‌ای را با ضرر می‌بندید، بسیار ناراحت و افسرده می‌شوید؟ طوری که اطرافیان و خانواده شما متوجه ناراحتی شما می‌شود؟
  • آیا وقتی معامله باز شما وارد سود می‌شود، دچار استرس می‌شوید و اگر زمان آن طولانی شود خوابتان نمی‌برد؟
  • چه میزان سود و چه میزان ضرر برای خود در بازه زمانی یک ماه (این عدد متغیر است) در نظر گرفته‌اید؟
مقاله پیشنهادی:  تأثیر دلار امریکا در معاملات مواد غذایی جهانی

این‌ها و هزاران سؤال دیگر، ریشه در روانشناسی معامله‌گران دارد. از حق نگذریم، انجام درست دستورات مدیریت سرمایه و روانشناسی معامله‌گر بسیار دشوار است.

مقاله پیشنهادی:  تأثیر دلار امریکا در معاملات مواد غذایی جهانی

بگذارید با مثالی مسئله را برای شما روشن کنم. اگر شما جزو دسته آدم‌هایی باشید و بارها تصمیم به رژیم گرفته‌اند، یا معتاد به سیگار باشید و بارها ترک کردی‌اید، حرف من را بهتر متوجه خواهید شد.

آیا کسی یا کسانی را می‌شناسید که هر وقت آن‌ها را می‌بینید رژیم هستند و در حضور دیگران بسیار مراعات می‌کنند ولی همیشه دارای اضافه‌وزن هستند. احتمالاً آن‌ها در خلوت خود به‌هیچ‌عنوان مراعات نمی‌کنند فقط در حضور دیگران است که به‌شدت مراقب خوردوخوراک خود هستند.

آیا می‌شناسید کسانی را که بارها تصمیم به ترک سیگار گرفته‌اند ولی باز یا در پنهان یا به‌صورت آشکار سیگار می‌کشند. هر وقت از آن‌ها سؤال می‌کنید، از شنبه یا فردایی سخن خواهند گفت که هرگز نمی‌آید. حتی اگر شما جزو این دسته آدم‌ها نیستید، مطمئناً بارها تصمیم گرفته‌اید عادتی را ترک کنید یا عادت جدیدی را در خود پایدار کنید، ولی حداقل در چند بار اول موفق نشده‌اید.

کدام‌یک از ما نمی‌داند که داشتن انضباط شخصی، شرط لازم برای موفقیت است؟ چرا باوجودی که همه ما می‌دانیم که راه رسیدن به موفقیت، انضباط شخصی و برنامه‌ریزی و حرکت به سمت هدف است، ولی فقط عده معدودی از انسان‌های دنیا، موفق به انجام این کار می‌شوند؟

دلایل مختلفی برای شکست معامله‌گران ازنظر ذهنی وجود دارد.

علت آن نوع عملکرد مغز ما است. مغز ما پاداش سریع و زودهنگام را به پاداش دیرهنگام و حتی بسیار بزرگ‌تر ترجیح می‌دهد. برای همین است که معتاد به سیگار به خود می‌گوید، این یک نخ را می‌کشم و از شنبه ترک می‌کنم. او می‌خواهد در همان لحظه لذت کشیدن سیگار را (اگر داشته باشد!) را به دست آورد حتی باوجوداینکه می‌داند با ترک سیگار بسیار سلامت‌تر خواهد شد.

شخص چاقی که شیرینی می‌خورد باوجود تمام عذاب‌هایی که از چاقی کشیده بازهم شیرینی را می‌خورد تا یک لذت آنی به دست آورد.

تنها عده کمی هستند که از لذت‌های موقتی و زودهنگام، می‌گذرند و برای اهداف بزرگ‌تر و پاداش‌های بهت منتظر می‌مانند.

داشتن انضباط شخصی در حرفه معامله‌گری بسیار بسیار مهم است. اگر شما از هر استاد موفقی که توانسته از راه معامله‌گری به ثروت‌های خوبی برسد، بپرسید مهم‌ترین عامل شکست معامله‌گران چیست؟ بی‌شک به شما خواهند گفت روانشناسی و مدیریت سرمایه و مدیریت ریسک.

به نظر من مدیریت سرمایه و مدیریت ریسک و روانشناسی شخصی در هر شغلی و حتی در زندگی شخصی مهم است، ولی در معامله‌گری همه‌چیز است.

به‌شخصه اعتقاددارم روش‌های معامله‌گری را با شرکت در دوره‌ها و مطالعه و تمرین می‌توان آموخت و بعد از مدتی شما به تبحر کافی برای معامله‌گری می‌رسید، اما موضوع روانشناسی و مدیریت سرمایه، به‌سادگی به دست نمی‌آید و یک فعالیت همیشگی است.

باید به‌شدت بر ترس‌ها و طمع‌هایتان کنترل داشته باشید باید بتوانید زمزمه‌های درونتان را خاموش‌کنید و این‌ها اصلاً ساده نیست. برای همین است که تعداد انسان‌های موفق که از راه معامله‌گری توانسته‌اند به ثروت‌های بالا برسند بسیار کم است.

علل شکست تحلیل گران تکنیکال

 

۴٫خطاهای ورودی‌ها در تحلیل‌ تکنیکال

بگذارید این مورد را به بیان یک مثال روشن کنم.

فرض کنید می‌خواهیم محصولی را در بازار معامله کنیم و قیمت این محصول فرضی ۱۰۰۰ تومان است. با در اختیار داشتن قیمت‌های گذشته بازار، قیمت ۵۰ روز گذشته را جمع می‌کنیم و نتیجه را بر ۵۰ تقسیم می‌کنیم. نتیجه این کار در اختیار داشتن میانگین قیمت ۵۰ روز گذشته است.

حال قیمت فعلی را با میانگین مقایسه می‌کنیم و اگر از میانگین بزرگ‌تر بود از آن محصول خرید می‌کنیم و اگر از میانگین ۵۰ روزه خود کوچک‌تر بود، آن محصول را می‌فروشیم.

خوب برگردیم به پارامترهای ورودی این استراتژی بسیار ساده معاملاتی:

  1. عدد ۵۰(تعداد روزهایی که میانگین می‌گیریم)
  2. روش میانگین‌گیری (میانگین حسابی، وزنی، هندسی و …)
  3. نوع قیمت (قیمت ابتدای روز، انتهای روز، وسط روز، بالاترین قیمت روز، پایین‌ترین قیمت روز)

منظور این است که برای محاسبه قیمت میانگین، از قیمت ابتدای روز ۵۰ روز گذشته میانگین بگیریم یا از قیمت انتهای روز یا هر فرمول دیگر

مقاله پیشنهادی:  دفتر کل توزیع شده (Distributed Ledger) چیست؟

سؤال ۱: آیا عدد ۵۰ به‌عنوان تعداد روزهای میانگین‌گیری عدد مناسبی است؟

سؤال ۲: آیا میانگین حسابی، یعنی جمع، تقسیم‌بر تعداد، روش میانگین‌گیری مناسبی است؟

سؤال ۳: بهتر است قیمت ابتدای روز را برای میانگین‌گیری در نظر بگیری یا انتهای روز یا حالت‌های دیگر؟

مسئله ما ۳ ورودی اصلی دارد و هرکدام از این ورودی‌های می‌توانند مقادیر مختلفی به خود بگیرد. برای ساده‌سازی، فرض می‌کنیم ورودی اول ۳ حالت مختلف، ورودی دوم ۵ حالت و ورودی سوم ۵ حالت می‌توانند به خود بگیرند.

پس فقط ورودی‌های مسئله می‌توانند ۳*۵*۵ یعنی ۷۵ حالت مختلف داشته باشند. حال این مسئله مطرح می‌شود که کدام حالت بهترین جواب را خواهد داشت؟

جواب این مسئله را فقط زمانی می‌توانیم بدهیم که یا:

  • با هرکدام از روش‌ها مثلاً ۲ ماه کارکنیم و بعد از گذشت ۱۵۰ ماه (۷۵*۲) ببینیم کدام روش بهتر جواب داده (تازه اگر فرض کنیم بازار بعد از گذشت ۱۵۰ ماه تغییری نداشته است که البته فرضی محال است)
  • یا ۷۵ بار درگذشته بازار چک کنیم و نتایج را باهم مقایسه کنیم. چون گذشته بازار محدودیتی ندارد می‌توانیم به‌جای ۲ ماه، در یک سال گذشته استراتژی را با ۷۵ حالت ورودی مختلف، روی کاغذ تست کنیم و بهترین جواب ممکن را بیابیم. در این روش هم بهترین روش تحلیل تکنیکال درگذشته، لزوماً بهترین روش تحلیل تکنیکال در آینده نیست.
مقاله پیشنهادی:  تأثیر نرخ ارز بر تجارت بین‌المللی و صادرات و واردات

بعد از اینکه یکی از راه‌های بالا را رفتیم که منطقی‌تر راه دوم است، چون بازار بسیار غیرقابل‌پیش‌بینی است، مقادیر پارامترهای ورودی لزوماً برای آینده بازار مناسب نیست، پس ما باید دائماً در حال تنظیم پارامترهای ورودی باشیم. مثلاً هر ۳ ماه یک‌بار، به ازای ۷۵ حالت ورودی، درگذشته بازار چک کنیم و مجدد جواب بهینه را بیابیم.

این مسئله در ساده‌ترین حالت و با ساده‌سازی مجدد خودم برای تعداد حالات ورودی، ۷۵ حالت مختلف ورودی‌ها را به وجود آورد و همه ما می‌دانیم که با یک میانگین‌گیری ساده و خریدوفروش ثروتمند نخواهیم شد؛ و در محیط عملی به بررسی‌های بیشتری نیاز داریم.

پس در آینده نیز باید در پریودهای زمانی مشخصی مجدد از بین چند میلیون حالت، حالت بهینه را انتخاب و استفاده کنیم و این کار همیشگی ما خواهد بود؛ اما در عمل چه اتفاقی می‌افتد. ذهن انسان چون تنبل است و حوصله (شاید هم توانایی) این‌همه محاسبات را برای یک خریدوفروش ساده ندارد، پارامترهای ورودی مسئله را تا حد امکان ساده می‌کند تا از پس تحلیل آن برآید؛ و فکر کنم نتیجه را می‌توانید حدس بزنید.

از بین میلیون‌ها احتمال وقوع، چندتای محدود را انتخاب می‌کند و با دریافت اولین سیگنال مناسب، اقدام به معامله می‌کند و بعد هم تعجب می‌کند که ” من که همه اصول تحلیل‌ تکنیکالرا بلد بودم! پس چی شد” از این به بعد انسان‌ها ۳ دسته می‌شوند:

  1. از بازار خارج می‌شوند و به همه دوستان خود می‌گویند “تو بورس نرو که حتماً شکست می‌خوری”.
  2. در بازار می‌مانند و از روشی به روش دیگر و از آموزشگاهی به آموزشگاه دیگر می‌روند.
  3. به دنبال استفاده از ابزار برای کاهش خطا در استراتژی معاملاتی  و تحلیل‌ تکنیکال خود می‌روند.

تأکید عمده من در این مقاله، بر روی دسته سوم انسان‌ها است که تصمیم به استفاده از ابزار برای کاهش خطای ورودی را می‌گیرند. در مقالات بعدی راهکارهای هرکدام از این خطاهای ۴ گانه را ارائه خواهم داد.

پس دیدیم که علل شکست تحلیل‌گران تکنیکال

، ۴ عامل زیر است:

  1. برداشت نادرست از روش‌های تحلیل‌ تکنیکال و نداشتن مهارت کافی در تحلیل‌ تکنیکال
  2. استفاده از یک روش برای تمام بازارها
  3. ناتوانی در کنترل احساسات و مدیریت سرمایه ضعیف.
  4. استفاده نکردن از کامپیوتر به‌منظور کاهش خطاهای انسانی و خطاهای ورودی‌ها.

از بین این علت‌ها موارد ۱ و ۳، تنها با مطالعه و آموزش و نیز معامله در بازار و تمرین حل می‌شود. ولی موارد ۲ و ۴، به‌سادگی و بدون استفاده از ابزار قابل‌حل نیست. مغز انسان توانایی محدودی در پردازش دارد و از عهده تحلیل میلیون‌ها حالت در لحظه برنمی‌آید. پس راه‌حل، استفاده از کامپیوتر برای پردازش اطلاعات است.

عوامل شکستن یک خط روند، چه مواردی می‌تواند باشد؟

حجم معاملات در آن روز معاملاتی، نحوه شكست (نوع كندل یا شكاف)، تعداد خریداران و فروشندگان، حجم خرید حقیقی و حقوقی، شكست از یك حمایت یا مقاومت معتبر رخ داده است یا خیر

شکست در چه حالتی معتبر خواهد بود؟

اگر شكست همراه با یك كندل (شمع) بزرگ و توخالی رخ بدهد، معتبر خواهد بود. شكست باید با حجم معاملات بالا رخ بدهد تا مشخص شود افراد زیادی این نقطه یا محدوده را به‌عنوان حمایت یا مقاومت می‌دانند.

Tejarat Exchange Services

Contact Form

پیام شما با موفقیت ارسال شد.
هنگام ارسال پیام شما خطایی روی داد. لطفاً بعداً دوباره امتحان کنید.

Other Articles